چگونه در شهامت اسطوره شوید
انتخاب ناشناختهها
«کسی که ثروتی را از دست میدهد چیز زیادی از دست داده است، کسی که دوستی را از دست میدهد چیز بیشتری را از دست داده است؛ اما کسی که شجاعت را از دست میدهد، همهچیز را از دست داده است. (میگوئل سروانتس)
یکبار پیر فرزانهای که در حال قدم زدن با شاگرد جوانش بود، به او گفت: مشهورترین کارآفرین دنیا در این قبرستان مدفون است، اگر گفتی مزار او کدام است؟
شاگرد جوان پس از اندکی جستجو، بزرگترین سنگ قبر را پیدا کرد، به آن اشاره کرد و پرسید: این قبر است؟
پیر گفت: نه سنگی که روی آن ایستادهای، آرامگاه اوست.
شاگرد جوان به زیر پایش نگاه کرد، سنگ قبر اصلاً معلوم نبود.
پیر گفت: او زندگی کرد و هرگز درآمد خود را افزایش نداد؛ او هرگز جرأت نداشت کارآفرین شود ولی اگر با ترسهایش روبهرو شده بود، بزرگترین کارآفرین دنیا میشد.
شهامت به معنی رفتن به سوی ناشناخته، با وجود تمامی ترسهاست. اوشو (عارف هندی) میگوید: تفاوت چندانی بین شخص ترسو و با شهامت دیده نمیشود. تنها فرق بینشان این است که شخص ترسو به ترسهایش میآویزد و از آنها پیروی میکند و فرد با شهامت، ترسهایش را رها میکند و پیش میرود.
شخص با شهامت با وجود تمامی ترسها به سوی ناشناخته قدم بر میدارد. او ترسهایش را میشناسد و میداند آنها حضور دارند.
ترس تنها یک معنا دارد: از دست دادن شناخته و ورد به ناشناخته.
هرگز ناشناخته را از دست نده. همیشه ناشناختهها را انتخاب کن و پیش برو، حتی اگر به زحمت بیفتی، ارزشش را دارد، همیشه سودمند است و شما در این صورت بالغتر، صادقتر و هوشمندتر هستید.
شکستن ناحیه راحتی
هرکدام از ما یک منطقه راحتی داریم؛ حیطهای رفتاری که برای ما شناختهشده است؛ یعنی نقطهای که ما در آن احساس امنیت و آسایش میکنیم. موقعیتها و فعالیتهایی که در منطقه راحتی است، مواردی است که برای شما شناخته شده است و در واقع آن فعالیتها برای شما تهدیدآمیز به حساب نمیآیند. آنها همان کارهایی است که همیشه انجام میدهید مواردی که میتوان در این منطقه مثال زد عبارتاند از صحبت با دوستان یا همکاران، یا انجام کار دفتری در محل کار،
وقتی با مواردی خارج از منطقه آسایش و راحتی روبهرو شوید، ناگهان احساس نگرانی میکنید، کف دست شما عرق میکند، قلبتان به تپش میافتد سپس از خود میپرسید:
آیا من از عهدهی آن برمیآیم؟
آیا دیگران به من میخندند؟
دوستان و اقوام من چه میگویند؟
حتی میترسید که به سمت جلو حرکت کنید.
بیاید فرض کنیم شما از سخنرانی کردن در برابر جمع وحشت دارید اما بههرحال با ترستان روبرو میشوید و آن را انجام میدهید. لحظهای که شما برخیزید و در برابر حاضران صحبت کنید، برندهاید. ممکن است زانوان و صدای شما به لرز درآیند ولی مهم نیست. مهم این است که شما با ترس خود روبه رو شدهاید و مبارزه را پذیرفتهاید، شما لایق تشویق هستید. نتیجه احتمالی آن این است که عزتنفس شما بیشتر خواهد شد و شما به وجد خواهید آمد. البته در اولین تلاشتان، از شما بهعنوان بهترین سخنران جهان استقبال نخواهد شد. خوب که چه؟ باید این را بپذیریم. شما نمیتوانید انتظار داشته باشید که در اولین سخنرانیتان ناطقی ماهر باشید یا پس از اولین ورودتان به آب، به شناگری ماهر تبدیل شوید. مهارت یافتن، نیاز به زمان دارد.
آنچه شمارا نکشد از شما انسانی قویتر میسازد.
جوی تای میگوید: «تنها راه گریز از زندان ِ ترس، عمل است.»
تخریب دیوار ترس
«ترس در اثر اقدام نکردن به وجود میآید و عزت نفس و جسارت درنتیجه عمل کردن بروز می کنند.»( باب پراکتور)
اغلب خواسته های ما، پشت دیوار ترسهایمان هستند و تا زمانی که این دیوار را خراب نکنیم، شرایط تازه و زندگی جدید و لذت بخشی را تجربه نخواهیم کرد. دیوار ترسهای ما از آجرهایی ساختهشده که توسط باورها و عقاید خودمان، الگوها و برخی رسانههای جمعی شکل گرفته است اگر نخواهیم بر ترس خود غلبه کنیم در همان شرایط قبلی خود باقی میمانیم و در زندگی تجربه جدیدی نخواهیم داشت. افرادی که مدام روبه پیشرفت و رشد هستند با روبرو شدن با ترسهای خود، شرایط جدیدی را برای خود و مجموعه خود رقم میزنند. مثلاً من مکان مختلفی را برای همایشهای خودم در نظر گرفتم، ابتدا از یک سالن ۲۵ نفری شروع کردم و بعد آن را گسترش دادم و دریک مکان ۴۰ نفری و به همین شکل ادامه دادم تا سالنهای بزرگتر و از اینکه مکان بزرگتری را تجربه میکنم، اندکی ترس داشتم ولی اجازه ندادم این ترسها باعث شوند تا من شرایط جدیدتر و روبه پیشرفت را تجربه نکنم و همین شجاعتها باعث شد تا من در کارم پیشرفت کنم. انسان ذاتاً به دنبال امنیت است. شما زمانی که در شکم مادرتان بودید دوست داشتید همانجا بمانید زیرا نیازی به تلاش برای تهیه غذا نبود و امنیت بسیار پایداری داشت و در زمان تولد با پا زدن به شکم مادر خود، قصد داشتید در آن فضای امن بمانید. کسی که به خاطر امنیت تلاشی نکند و بخواهد در دایره امن خودش باقی بماند به معنای واقعی زندگی نکرده است. زندگی از آن کسانی است که بیشتر در سرزمین ناشناختهها قدم بردارند، سرزمینی که نمیدانند نتیجه کارش چگونه است. خیلیها یک زندگی لذت بخش را تجربه نمی کنند چراکه همیشه با افراد تکراری همنشین هستند و زندگی یکنواخت و تکراری دارند. کسی که اشتباهات بیشتری مرتکب شده و تجربههای بیشتری را داشته است و روز به روز به دنبال تجربههای جدید است، این فرد به معنای واقعی زندگی میکند. زمانی که با تورها سفر می کنم، برخی میگویند من فقط با این تور سفر میآیم و تور دیگری را تجربه نکرده ام. در صورتی که من با تورهای مختلفی سفر میکنم و با افراد جدید بیشتری آشنا میشوم. در هر یک از این سفرهای جدید، خیلی راحت هستم و با اکثریت افراد ارتباط برقرار میکنم. اگر زندگی امن و بیدردسری میخواهید تنها و بهترین مکان، شکم مادر است که نیاز به هیچگونه تلاشی ندارد و همهچیز در آنجا فراهم است. شما فقط یکبار زندگی خواهید کرد پس طوری زندگی کنید که به زندگی خود از صمیم قلب افتخار کنید.
درس بزرگ از یک داستان
حکایت موشی که به طرز وحشتناکی از گربهها میترسید:
در گذشته های دور، موشی در هندوستان زندگی میکرد این موش به طرز وحشتناکی از گربهها میترسید. یک روز، جادوگری دلش به حال موش سوخت و او را به یک گربه تبدیل کرد چون موش فکر میکرد که اگر به گربه تبدل شود، ترسهایش میریزد ولی نتیجه این کار رضایتبخش نبود، چون زمانی که موش، گربه شده بود
از سگ میترسید. جادوگر تصمیم گرفت که او را به گرگ که از سگ قویتر است تبدیل کند و در نهایت موش، گرگ شده بود ولی این دفعه هم به جای خوشحالی از لاشخورها میترسید. بالاخره جادوگر خسته شد و به او گفت: متأسفانه در وجود تو یک قلب ترسو وجود دارد که باعث میشود همیشه چیزی برای ترسیدن پیدا کنی و بدان که هر چه ترس خود را بزرگتر کنی هرروز اعتماد به نفست کمتر میشود ولی اگر خودت را بزرگ کنی و اعتماد به نفست را بیشتر کنی، روز به روز ترست کوچک و کوچکتر میشود.
بر این اساس؛ هر چه ترسمان را بزرگ و بزرگتر کنیم جسارت و اراده ما کوچکتر میشود. اگر در مورد کارهایی که از انجام آنها وحشت داریم زیادی فکر کنیم. باعث بزرگ شدن آنها در ذهنمان می شویم.
هرچقدر ترسمان را بزرگ کنیم، به همان اندازه، خودمان کوچک میشویم.
جسارت این نیست که از چیزی نترسید بلکه این است که هرچقدر هم بترسی از راه خود برنگردی.
چه زمانی یک فرد، شجاع نامیده میشود؟
تا زمانی که شرایط ترسناکی پیش نیاید و فردی مجبور به مواجهشدن با آن نشود نمیتوان او را شجاع نامید. بر همین اساس، افراد اسطوره به دلیل اقداماتی که با وجود ترسشان انجام میدهند، اسطوره نامیده میشوند. هرقدر کارهایی که برایتان ترسناک است را بیشتر انجام دهید، دیگران همانقدر شما را شجاع خواهند دانست و به سمت شما جذب خواهند شد. مردم به سمت کسانی میروند که اقدام میکنند، نه به سمت کسانی که دائماً معطل میکنند، فکر میکنند، صبر میکنند و کاری نمیکنند. تنها راه کسب این ویژگی، اقدام کردن است. شجاعت تنها از اقدام کردن به دست میآید، مخصوصاً کارهایی که از آنها میترسد.
نلسون ماندلا گفت: فهمیدم شجاعت، نداشتن ترس نیست، بلکه غلبه کردن بر آن است. مرد شجاع کسی نیست که نترسیده است، بلکه کسی است که بر ترس خود غلبه کرده است.
اسطورههایی که بر ترس خود غلبه کرده اند افراد شجاعی هستند، نه به آن علت که ترس ندارند، بلکه به این علت که قدم برداشتند و هرروز با ترس مقابله کردند.
این مقاله بخشی از کتاب الکترونیکی چگونه در شهامت اسطوره شوید می باشد جهت تهیه این محصول برروی دکمه زیر کلیک کنید.